قصه شب کودکان، پنگوئن کوچولوهای سرزمین برفی!

ساخت وبلاگ

شهرزاد: در سرزمین برفی، می‌می، دی دی و لی لی سه پنگوئن کوچولوی شیطون، با خانواده پنگوئن​ها زندگی می‌کردند.

آن سه یک روز مثل همیشه رفتند کنار دریاچه همیشه یخ زده و مشغول بازی شدند، سه​تایی به دنبال هم می‌دویدند و با هم برف بازی می‌کردند و می​خندیدند.

بعد از کلی بازی خسته شدند و سه​تایی کنار هم دراز کشیدند و شروع کردند به تماشای ابر‌ها، اما ناگهان صدایی شنیدند، یک صدا شبیه صدای گریه. کمی به این طرف و آن طرف نگاه کردند صدا از پشت درخت کاج بزرگ کنار دریاچه بود، پس سه​تایی آرام آرام رفتند کنار درخت و دیدند یک آدم برفی آنجاست و دارد گریه می‌کند!

می‌می ‌از او پرسید: «چی شده آدم برفی، چرا داری گریه می‌کنی؟»

آدم برفی گفت: «من سردمه.»

دی دی با تعجب گفت: «سردته؟ مگه تو آدم برفی نیستی؟»

آدم برفی با دلخوری جواب داد: «چه ربطی داره؟ منم بدون لباس تو این همه سرما سردم می‌شه دیگه. ببینین شما چقدر لباس‌های قشنگ دارین...»

لی لی به می‌می و دی‌دی گفت: «بچه‌ها بدویین بریم.»

سه پنگوئن به هم نگاه کردند و چشمکی زدند. بعد هم به آدم برفی گفتند که منتظرشان باشد تا برگردند.

آن‌ها دویدند به سمت خانه ویکی از شال​های کهنه مادرشان را برداشتند. کلاه قدیمی بابا بزرگ را هم قرض گرفتند و رفتند پیش آدم برفی.

وقتی شال را به گردن آدم برفی بستند و کلاه را سرش گذاشتند او خیلی خوشحال شد و شروع کرد به خندیدن. آدم برفی دیگر سردش نبود و تازه یک عالمه لباس‌های قشنگ هم داشت.

نی‌ نی‌ بان...
ما را در سایت نی‌ نی‌ بان دنبال می کنید

برچسب : کودکان,کوچولوهای, نویسنده : رضا رضوی niniban بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 23:51

خبرنامه